شقشقه

یادش بخیر یه زمانی بود یه وبلاگی بود که به نظرم وبلاگ یه شاعر بود حتی 

به نظرم با اینکه دور وبرش خیلی پر بود ولی تنها بود این شاعر دست به قلم قصه ی ما

اسم نوشته هاش رو گذاشته بود خط خطی, شما یادتون نمیاد اون موقع ها ما جوون بودیم 

و عجیب عشق و علاقه ای به اون وبلاگ داشتیم روزهای خوب و بد و خاکستری پشت سر هم طی میشد 

تا یه روز که شاعر از خواب بیدار شد و رفت که وبلاگش رو چک کنه و نظراتش رو بخونه متوجه شد که هرچی آدرس

وارد می کنه یه صفحه میاد و میگه وبلاگ در دسترس نمی باشد تا اطلاع ثانوی از ارائه خدمات به شما نوگلان پیش دبستانی معذوریم (البته نگران نباشید در اسرع وقت درستش می کنیم و تحویلتون میدیم ) پس شد آنچه شد از اون تاریخ بیشتر از 

6 هفته گذشت و اون چوپان دروغگو به قولش عمل نکرد بنابراین همه تصمیم کبری گرفتن که از اونجا کوچ کن و به سرزمینی برن که مردمانش مثل پترس فداکار باشن اما از اونجایی که هر جا بری آسمون همین رنگه (البته به جز آسمون تهران) 

دیدن مردم سرزمین جدید هم همچین لوطی نیستن شایدم باشن ولی مثل حسنک فراموش کارن مثلا :

یادشون بره که یه زمانی بهم دیگه عشق می ورزیدن یادشون بره دنیای همدیگه بودن یادشون بره که ...

داشتم چی می گفتم آره فراموشی , شاید خیلی چیزا فراموش بشه ولی هیچ وقت مردم فراموش نمی کنن که 

دهقان فداکاری بود که با خطر انداختن جون خودش جون 100 نفر رو اون شب نجات داد و یا جوونایی بودن که شبانه 

به اروند زدن که ثابت کنن مردانگی به سبیل و ریش و پورشه و بازوی کلفت یا خونه تو فلانجا آباد نیست ...

نمی دونم چی شد که بحث به این طرف کشیده شد ولی حالا که کشیده شد حیفه که یادی نکنم از پهلوونایی

که همین دیروز رو دست مردمان سرزمین پارس دست به دست که نه تشیع هم نه بدرقه شدن !!!

هنوز 30 سال از رفتنشون نمی گذره اما عجیبه و زشته که ما اینقدر از اونا فاصله گرفتیم به قول دوستی

 خی لی بده خی لی !!!

پ.ن:اگه از این شقشقه خوشتون اومد بگید 

که بقیه اش رو هم بنویسم هرچند اینایی هم که نوشتم قلم دست کس دیگه ای بود ...!!!

لینک منبع و پست : http://ermiha.blogsky.com/1394/03/27/post-24/شقشقه
شقشقه